CodeGym /وبلاگ جاوا /Random-FA /داستان من. توسعه دهنده جاوا در 18
John Squirrels
مرحله
San Francisco

داستان من. توسعه دهنده جاوا در 18

در گروه منتشر شد
داستان من.  توسعه دهنده جاوا در 18 - 1سلام به همه تصمیم گرفتم داستان موفقیتم را به اشتراک بگذارم. مدت زیادی است که در حال فکر کردن به این ایده بودم، اما نتوانستم انگشتانم را به صفحه کلید بیاورم. وقتی این کار را کردم، می خواستم چیزی منحصر به فرد تولید کنم. در نتیجه، تلاش را به تعویق انداختم، اما اکنون بدون هیچ مفهوم، ابهام یا هر چیز دیگری، به صراحت می‌خواهم چه اتفاقی افتاد. اولین آشنایی من با کلمه "برنامه نویسی" زمانی اتفاق افتاد که فقط 13 سال داشتم. من یک پسر نوجوان معمولی بودم که به بازی های رایانه ای علاقه مند بودم، درست مثل بسیاری از مردم امروز. Garry's Mod بازی بود. شاید برخی از شما در مورد آن شنیده باشید. و دارای زبان Expression2 (E2) داخلی بود که به شما امکان می‌داد کارها را انجام دهید و چیزهایی را در حالت "Sandbox" ایجاد کنید. خیلی جالب بود ولی اون موقع نمیدونستم چیه. تمام تلاش های من برای کدنویسی به عملیات کپی-پیست و تقلید شهودی کد تبدیل شد. من کلمه "برنامه نویسی" را در یک چت صوتی همراه با نظر "شما این را در مدرسه دریافت خواهید کرد" عنوان می کنم. اسپویلر: من این کار را نکردم :) متعاقباً برنامه نویسی را فراموش کردم تا اینکه به طور تصادفی با این سایت آشنا شدم و زمانی که 10 سطح اول هنوز رایگان بود شروع به یادگیری کردم (هر اصطلاح دیگری احتمالاً به من اجازه نمی داد برنامه نویسی را شروع کنم، زیرا دانش آموزان دبیرستانی خیلی خوب هستند. پول کم است و من هنوز دوست ندارم از پدر و مادرم آن را بخواهم). اولین تلاش ها با سوء تفاهم کلاس ها به پایان رسید. من تقریباً کلاس نهم بودم. تصمیم گرفتم آن را کنار بگذارم تا بعد. وقتی کمی بزرگتر شدم به این دوره ها برگشتم و دوباره تلاش کردم. آیا موفق شدم؟ نه :) تلاش دوم من تا حدودی موفقیت آمیز بود: مغزم از سدی که آن را در اولین تلاش من عقب نگه می داشت شکست - چیزی که مربوط به کلاس ها و سازنده ها بود. من جلوتر رفتم، فکر می کنم به سطح 8-9 رسیدم. من تمام شدم و با چیز دیگری حواسم پرت شد و یک بار دیگر دوره ها را رها کردم. سومین تلاش من در کلاس یازدهم انجام شد. من بزرگتر بودم و زمان تصمیم گیری رسیده بود که کجا بروم. ناخودآگاه، IT را هدف گرفته بودم: من دوست داشتم هر کاری را با رایانه انجام دهم: بازی کردن، برنامه نویسی، تماشای فیلم یا هر چیز دیگری. به نظر من برنامه نویسی جالب بود. در واقع، من زمانی در بازی‌ها خلاقیت نشان داده بودم و می‌دانستم که چقدر خوب است که چیزی از خودت بسازی و به خلاقیتت دست بدهی. بنابراین به دوره ها بازگشتم، این بار با نگرش جدی تر. قابل ذکر است که هر بار که برمی گشتم از همان ابتدا همه چیز را پشت سر گذاشتمتا مطمئن شوم که به آنچه قبلاً مانعم شده بود تسلط داشتم. این بار نتایج بهتری به دست آوردم: به سرعت به سطح 20 رسیدم و در تابستان قبل از اولین سال تحصیلم به سطح 30 نزدیک می شدم. در واقع، مثل یک راهپیمایی سخت سه ماهه به سمت جاوا بود، زیرا در آن زمان خیلی تمرین می کردم :) در سال اول دانشگاه، موضوعات مرتبط با برنامه نویسی را به راحتی مطالعه می کردم و همیشه درگیرترین دانشجو بودم. کلاس‌هایم، چون همه‌ی آن‌ها را درک می‌کردم، برخلاف اکثر همکلاسی‌هایم که برای اولین بار با مطالب روبرو می‌شدند و انتظار داشتند دانشگاه همه چیز را به آنها آموزش دهد. از آنجا که سیستم آموزشی ما (یاروسلاو اهل شهر دنیپرو، اوکراین است - یادداشت سردبیر)، که توسط جمع گرایی شکل گرفته است، برای تدریس فردی یا فردی طراحی نشده بود، و به کسی اجازه نمی داد عقب بماند یا در حاشیه بنشیند، در ابتدا انتظار نداشتم تحصیلات در دانشگاه، و من در این مورد کاملاً درست بودم . در سال دومم، 18 ساله شده بودم. در زمستان، چند ماه پس از تولدم، اتفاقی افتاد که باد را از بادبانم بیرون کرد. از دوست دخترم جدا شدم ما فوق العاده نزدیک بودیم. این یک ناک اوت عاطفی برای مدتی بود، اما من را مصمم تر کرد و به من قدرت داد تا ادامه دهم و رشد کنم. و سپس شانس در لباس دوست در همان کلاس ها در صحنه ظاهر شد. من در طول مسابقات مقاله نویسی با او قطع رابطه کرده بودم. در آن زمان، من قبلاً مهارت هایی با Spring (کوچک نسبت به کاری که اکنون می توانم انجام دهم) داشتم، به عنوان مثال تزریق را درک می کردم، پایگاه های داده، JDBC، Hibernate (دوباره، نه به عمق فعلی). به طور کلی، مجموعه مهارت های بدی برای رزومه نیست. او یک پیام تلگرامی برای من ارسال کرد که چیزی شبیه به این بود (ممکن است برای محتوا و مختصر ویرایش شده باشد): " هی، یک استخدام کننده از شرکت X با من تماس گرفت. آنها به دنبال یک توسعه دهنده جوان هستند. من قبلاً در شرکت Y کار می کنم. بنابراین من به شما توصیه کردم. آنها با شما تماس خواهند گرفت. این یک لینک به لیست مشاغل است. رزومه خود را آماده کنید. فراموش نکنید که برخی از پروژه های خود را در بخش "تجربه کاری" توضیح دهید." "سلام، این یک پشته فناوری کامل است. اگر نتوانم آن را برش دهم چه می شود؟ اگر مهارت های من کافی نباشد چه؟" "آره..." // مکالمه به پایان می رسد متعاقبا، آنها با من تماس گرفتند، آزمایش شماره 1، سپس شماره 2 را برای من فرستادند، سپس یک بررسی سریع از اسکایپ که می توانم حداقل چند کلمه را به زبان انگلیسی جمع و جور کنم (من دوست دارم به موسیقی انگلیسی گوش کنم. و من هم مقداری انگلیسی از بازی‌ها برداشت کردم، بنابراین رد شدم. آنها من را به مصاحبه دعوت کردند که در آن آنها گفتند: "ما یک مرز واضح بین باطن و فرانت اند داریم، شما باطن هستید." این باعث شد من خوشحالم زیرا در لیست شغلی "AngularJS" برای frontend ذکر شده بود که من اتفاقاً در دو روز گذشته آن را مطالعه کردم. در پایان پس از پاسخ به سوال "چگونه مطالعه و کار را با هم ترکیب خواهید کرد؟" با "Somehow" پاسخ دادم. یک شانس و اولویت کاری بالاتر از تحصیلات دانشگاهی ام و وارد صنعت IT شدم. این در فوریه امسال بود و من در این ماه شش ماه را به عنوان یک توسعه دهنده جوان ثبت کردم. بگذارید کمی در مورد شغلم به شما بگویم. برنامه ما به این صورت است . به شرح زیر است: هشت ساعت در روز. شما می توانید در هر زمانی که بخواهید بین ساعت 9 تا 11 وارد شوید. یک ساعت برای ناهار می گیرید. دفتر دارای یک آشپزخانه کوچک است که در آن مدیران چیزهای خوشمزه رایگان (کوکی ها، سیب، آب میوه، سبزیجات و غیره) قرار می دهند. یک دستگاه قهوه ساز به همراه چای/قهوه/کاکائو/شیر و البته آب رایگان دارد :) ساعت 11:15 یک جلسه روزانه داریم که می گوییم آن روز چه کرده ایم و چه خواهیم کرد. شرکت ما سازنده است و از همان ابتدا در پروژه ای فعال بودم. بدون ارائه جزئیات، می گویم که قبلاً این فرصت را داشته ام که چیزهای زیادی در مورد Backend یاد بگیرم و Docker، بافرهای پروتکل، معماری میکروسرویس و موارد دیگر را به دست بیاورم. این تیم ترکیبی از مواد منفجره، صلح و هماهنگی است. جوک های مکرر، فضای سرگرم کننده وجود دارد. سختگیر نیست وفادار شاید من چیزی را حذف کرده باشم که ارزش ذکر را داشته باشد، اما احساس می کنم این موضوع قبلاً طولانی شده بود و می خواستم توصیه دیگری کنم، بنابراین ...

نکاتی بر اساس تجربه من

  1. به سیستم آموزشی تکیه نکنید. راه موفقیت شما فقط از طریق خودآموزی است. در یک دانشگاه یا سایر مؤسسات آموزش عالی، به احتمال زیاد شما یکی دیگر از دندانه های سیستم هستید. همچنین احتمالاً به دست معلمانی خواهید افتاد که تجربه آنها کم یا قدیمی است. سبک یادگیری شما در فرآیند آموزشی مورد توجه قرار نخواهد گرفت. آیا دوست دارید با خواندن کتاب، تماشای فیلم، خواندن مقالات کوتاه، از طریق تجربه عملی یاد بگیرید؟ راه های زیادی برای یادگیری وجود دارد و باور کنید، بعید است که ترجیحات شما در نظر گرفته شود).

  2. برای شرکت های دولتی یا شرکت های نزدیک به آنها سر کار نروید. اخیراً شخصی این را در پستی در این وب سایت نوشته است. من اخیراً "چند نظر" از دوستم در مورد محل کارش دریافت کردم، شرکتی که به شرکت های دولتی متصل است. به گفته وی، این مکان یک لانه واقعی تعلل است. به سختی می توان تجربه ارزشمندی به دست آورد.

  3. بدانید که چگونه اولویت بندی کنید. با آرامش در طی چند سال تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان برسانید و دیپلم خود را بگیرید یا از فرصت استفاده کنید و برای تسخیر دنیای فناوری اطلاعات ترک کنید - چه چیزی را انتخاب می کنید؟ فشار والدین، ترس از اشتباه کردن و سایر احساسات منفی را اضافه کنید. اما اگر احساس می‌کنید خطر موجه است، تاس بیندازید. من طرفدار ریسک های بیهوده نیستم، که در آن شانس موفقیت بسیار کم است، اما اگر می بینید که این فرصت کاملاً واقع بینانه است و می توانید به نحوی از آن استفاده کنید، حتی اگر نیمه کاره باشد، پس از آن استفاده کنید.

  4. زندگی شخصی و خودتان را فراموش نکنید. این نکته برای افرادی است که اغلب استرس را تجربه می کنند حتی اگر زندگی آنها ظاهراً بدون استرس باشد. به درون خود گوش دهید. به آنچه از دست می دهید و آنچه می خواهید توجه کنید. به هر حال، با غوطه ور شدن در حرفه و کار خود، در خطر نرسیدن به چیزی که واقعاً می خواهید، به برخی از رویاها و خواسته های خود نرسیدید، مثلاً در نهایت بدن خود را به شکلی درآورید یا چیز جدیدی یاد بگیرید، و این لیست برای همیشه ادامه دارد. برای خودت جا بذار من با این پایان می دهم. امیدوارم خواندن افکار من برای شما جالب بوده باشد، که در این زمان تصمیم گرفتم آن ها را آشکار کنم و به هر چیزی که در سرم وزوز می کند، آزاد بگذارم. من الان 18 سال دارم (از 31 این ماه) و خوشحالم که این وب سایت را پیدا کردم و همه چیز خیلی خوب پیش رفت. موفق باشید و عشق برای همه! :) PS تصویر لوگوی بیست و یک خلبان. من آن گروه را دوست دارم!

نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION