CodeGym /وبلاگ جاوا /Random-FA /از باطن به قسمت جلو
John Squirrels
مرحله
San Francisco

از باطن به قسمت جلو

در گروه منتشر شد
این ترجمه داستان موفقیت جامعه جهانی جاوا ما است. آندری جاوا را در نسخه روسی این دوره یاد گرفت که شما در CodeGym به زبان انگلیسی مطالعه می کنید. باشد که الهام بخش یادگیری بیشتر شما باشد و شاید روزی بخواهید داستان خود را با ما به اشتراک بگذارید :) از باطن به قسمت جلو - 1 این اولین باری است که من زندگینامه خود را می نویسم. لطفا من را به شدت قضاوت نکنید. :) ممکن است به نظر برسد که متن بیشتر در مورد چگونگی تبدیل شدن من به آن چیزی است که هستم. شاید این باعث الهام بخشی بیشتر شود :) درباره من: من 25 سال دارم، کالج را تمام نکردم، 2 سال به عنوان مهندس کار کردم و سال گذشته به عنوان مدیر فروش برای راه حل های فناوری اطلاعات سازمانی کار کردم. . داستانم را با سال آخر دبیرستان شروع می‌کنم، زمانی که زمان فکر کردن به آینده‌ام و پذیرش در دانشگاه‌ها بود و مغزم هنوز نسبتاً خالی بود. من تقریباً یک دانشجوی مستقیم بودم: همه چیز بدون هیچ تلاش خاصی به من رسید. من به کامپیوتر علاقه مند بودم، اما والدینم از اینکه بازار کار از برنامه نویسان بیش از حد اشباع می شود، پارانویا بودند. در نتیجه بدون هیچ هدف و تلاشی در رشته مهندسی رادیو ثبت نام کردم. بعد از دو سال و نیم موفق به ترک تحصیل شدم و هر کاری که به دستم می رسید را انتخاب کردم. این اولین درس بزرگسالی بود که من فوراً متوجه نشدم - اجازه ندهید هیچ چیز یا کسی مانع اهداف و علایق شما شود . بعد از اینکه مدرسه را رها کردم و شغل مهندسی ام را گرفتم، فرصتی پیدا کردم که به شهر دیگری نقل مکان کنم و با حقوق غیرقابل قبولی نسبت به سنم، کارمند ارشد و تنها یک شعبه شوم. یک سال بعد، شعبه تعطیل شد. من تصادف کردم و دوباره شروع به کار برای بادام زمینی کردم. جهش سریع اما کوتاه من به سمت بالا به من کمک کرد تا انتظاراتم را افزایش دهم. من دائماً زندگی بعدی خود را با این دوره مقایسه می کردم و رویایی ظاهر شد - زندگی کردن به گونه ای که قبلاً زندگی می کردم. به طور دوره ای افسرده و سبک زندگی وحشیانه را پیش می بردم، همسر آینده ام را ملاقات کردم. من به او برای تغییر اساسی زندگی ام اعتبار زیادی قائل هستم: سیگار را ترک کردم، یک مرد خانواده نمونه شدم، هر 2-3 ماه یک بار برای مصاحبه شغلی رفتم، که کارفرمای من را بسیار عصبی کرد، و او را مجبور کرد حقوق و موقعیتم را افزایش دهد. من فقط شخص مناسبی را پیدا کردم که به لبم لگد بزندبنابراین دیگر هرگز پیدا نمی‌شوم که عصرها روی کاناپه غلت بزنم یا با دوستانم در گاراژ مست باشم. حقوق متوسطی داشتم، شغل جالبی داشتم و اغلب برای تجارت به شهرهای مختلف سفر می کردم. شروع کردم به قرار گرفتن در یک روال. بیشتر و بیشتر، شب‌هایم را به تماشای فیلم می‌گذراندم و جاه‌طلبی‌های زندگی‌ام را فراموش می‌کردم. من حتی وزنه زدن را متوقف کردم. داشتم نرم میشدم اما نه همسرم :) با فکر کردن به راه هایی برای بهبود زندگی ام، آرزوی دیرینه ام برای برنامه نویس شدن را به یاد آوردم. در واقع، من یک بار چندین ساعت وقت گذاشتم تا چند زبان تصادفی یاد بگیرم و رزومه ام را برای انواع کارفرمایان ارسال کردم، که ثابت می کند چقدر می توانم کوشا و سخت کوش باشم :) شروع به خواندن مقالات و داستان های موفقیت آمیز در مورد برنامه نویسان کردم. من به تدریج مجذوب ایده ورود به فناوری اطلاعات شدم و بعد از چند هفته کاملاً متقاعد شدم که می توانم. برای من، چالش بزرگ این بود که بفهمم چه کسی می‌خواهم (یا می‌توانم) در صنعت فناوری اطلاعات باشم. من زبان های برنامه نویسی را نمی فهمیدم و تفاوت بین back-end و front-end را نمی فهمیدم. من فقط همه چیز را می خوانم، عمدتاً توصیفات نوشته شده توسط برنامه نویسان جدید. اینگونه بود که در مورد CodeGym شنیدم و آن را به بوکمارک هایم اضافه کردم. در یکی از سفرهای کاری ام، در حالی که در ایستگاه نشسته بودم و منتظر قطار بودم، لپ تاپم را از کیفم بیرون آوردم و دوباره روی وب سایت اتفاق افتاد. تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. از همان ابتدا (سطح 0)، من مجذوب احساس کارتونی و دوستانه بودم. همراه با یک عاشقانه آینده نگر، من برای مدت طولانی درگیر بودم. وقتی به خانه رسیدم، هزینه اشتراک را پرداخت کردم و درسم را شروع کردم. من شروع به یادگیری کردم (و حالا بالاخره به ارتباط فناوری اطلاعات با داستان من رسیدم). کمی بیش از شش ماه پیش، مطالعه من شروع شد - هر روز صبح، چند ساعت قبل از کار، و سپس دوباره در تمام ساعات آزاد عصرم. آخر هفته ها موفق شدم 4-8 ساعت وقت بگذارم. یک ماه بعد، من شروع به آزمایش خودم در مصاحبه کردم (بله، من مرد بسیار مطمئنی هستم). طبیعتاً من پر از سؤال بودم، اما فقط حروف اضافه و حروف ربط را می فهمیدم. زیاد ناامید نشدم من به مطالعه ادامه دادم و در دوره های HTML ثبت نام کردم (هنوز متوجه نشده بودم که چقدر ناقص هستند). با کلیک بر روی وظایف دوره های HTML، ایجاد وب سایت هایی که 10 سال پیش می توانستند جالب باشند، کم کم اعتماد به نفسم را از دست می دهم که سرنوشت من تبدیل شدن به یک برنامه نویس واقعی باطن است. به خصوص زمانی که شرکت همسایه دائماً در حال تبلیغ برای یک توسعه دهنده frontend بود. من نتوانستم در برابر این وسوسه مقاومت کنم: از آنها یک کار آزمایشی شامل ایجاد یک وب سایت تطبیقی ​​و یک نوار لغزنده در جاوا اسکریپت بومی درخواست کردم. من کار را در 2 ماه انجام دادم. با آنها که مدام تجدید نظر می کنند و می خواهند پیشرفت کار من را مرور کنند. بعداً به من گفتند که معمولاً یک نامزد را بعد از اولین اشتباهش کنار می گذارند، اما به دلایلی از من خوششان می آید :) و ناگهان سال جدید فرا رسید. با تمام شجاعت و اعتماد به نفسم نسبت به آینده ام، استعفای خود را از شغل قدیمی ام ارائه کردم و برای تسلط بر فریمورک React (همه دوستانش) یک دوره کارآموزی را در این شرکت معروف آغاز کردم. پس از تکمیل 3 پروژه در طول یک ماه کارآموزی به جای دو پروژه موعود، استخدام شدم، چند دمپایی نرم پوشیدم و یک iMac قوی برای توسعه نرم افزار گرفتم. و خوب، پایان. من هنوز شاغل هستم (در حال حاضر در ماه سوم هستم) و حقوق خوبی دریافت می کنم. یک پروژه را تمام کردم و دیگری را شروع کردم. اما من خودآموزی خود را رها نکرده ام. با مطالعه سایر وب سایت های جاوا اسکریپت، CodeGym را با علاقه به یاد می آورم. هیچ جا اینقدر ملایم نیست هیچ جای دیگری کارتون با تعداد دیوانه وار وظایف ترکیب نشده است. هیچ انجمن دیگری به این اندازه فعال و قوی وجود ندارد. من در حال یادگیری جاوا اسکریپت هستم، اما ای کاش جاوا بود. مجبور شدم از CodeGym فاصله بگیرم . ولی قول میدم برگردم و امیدوارم زودتر برگردم. از این گذشته، من 2 کتاب در جاوا را بیهوده نمی خریدم. فقط هنوز وقت نکردم آنها را بخوانم. امیدوارم همه کسانی که این را می خوانند، پشتکار، نظم و انضباط و اهداف الهام بخش پیدا کنند. برنامه های خود را بر اساس چارچوب های زمانی موفقیت دیگران نسازید - من ایده 1-1.5 سال را دوست نداشتم، بنابراین برای خودم هدف تعیین کردم که در 3-4 ماه شغلی پیدا کنم. به طور منظم به خودت ضربه بزن، حتی اگر در حال حاضر یک توسعه دهنده باشید. هرگونه تغییر یا استرس ممکن است شما را به سمت موفقیت سوق دهد.
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION