CodeGym /وبلاگ جاوا /Random-FA /از دانشگاه تا توسعه دهنده سطح متوسط
John Squirrels
مرحله
San Francisco

از دانشگاه تا توسعه دهنده سطح متوسط

در گروه منتشر شد
سلام، همه! الان یک سال است که می خواهم داستانم را بنویسم. هیچ وقت وقت پیدا نکردم اما این فکر هرگز من را رها نمی‌کرد و بعد از آن یک عصر خوب این فرصت پیش آمد.از دانشگاه تا توسعه دهنده سطح متوسط ​​- 1من یک پیش زمینه کوچک به شما می دهم. من از دانشگاه در رشته ریاضی کاربردی و علوم کامپیوتر فارغ التحصیل شدم. سپس زمان آن فرا رسید که بروم و برنامه نویس شوم، اما ناگهان مشکلی پیش آمد. یا علاقه ای نداشتم یا آموزش و پرورش نمی داند چگونه علاقه ایجاد کند. در آن زمان، نمی دانستم به کجا بروم، بنابراین احتمالاً اولین. اما توصیه می کنم روی امکان دوم نیز کار کنید. بنابراین، من از دانشگاه فارغ التحصیل شدم، و حدس بزنید که در آن زمان چه کار کردم؟ دوباره در دانشگاه ثبت نام کردم! یک دیپلم جدید - احتمالاً جالب خواهد بود. اما بعد از مدتی مطالعه نگاهی به اساتید انداختم. خوب بودند، اما تعدادی هم با نام مستعار وارداتی بودند که همانطور که می دانید باعث افزایش عزت نفس آنها شد. شاید آنها ارزشی داشته باشند، اما این چیزی نبود که یک دانش آموز معمولی متوجه آن شود. بنابراین، این سوال مطرح شد: در این زندگی چه باید کرد؟ و بعد یاد حرف یکی از اساتید آنالیز ریاضی ام افتادم که می گفت "همه چیز را امتحان کن شاید چیزی خوشت بیاید." و این عبارت بسیار مهم شد. از همان لحظه ای که در مقطع فوق لیسانس کار می کردم، شروع به امتحان کردم، یعنی زبان جدیدی را یاد می گرفتم که در دانشگاه تدریس نمی شد، اما در بازار کار مورد تقاضا بود. این برای من چیز جدیدی شد. زبان هایی که من در دانشگاه مطالعه کردم عبارتند از C ++، Basic، C#، JS، 1C و PHP. من همچنین با HTML، CSS و مدل های ریاضی در MAPLE تجربه داشتم. اما من جاوا را انتخاب کردم. چرا؟ چون این زبان در دانشگاه نبود و یکی از محبوب ترین زبان های دنیاست. من همچنین برنامه های جاوا را در گوشی خود به یاد دارم. راستش فکر می کردم می خواهم بازی بنویسم. اما سرنوشت مسیر دیگری را برای من تعیین کرد. زمانی که در مقطع فوق لیسانس بودم، فکر می کردم زمان آن رسیده که شغلی پیدا کنم و تجربه واقعی کسب کنم. از آنجایی که تمرکز تحصیلی من نسبتاً دشوار بود، ترکیب مطالعاتم با کار بسیار چالش برانگیز بود. بنابراین، من فقط مشاغل پاره وقت جزئی و غیر مرتبط با رشته ام داشتم. اما زمانی که داشتم فوق لیسانس می گرفتم فرصتی پیش آمد. من اولین کار واقعی خود را در شرکتی پیدا کردم که با سیستم عامل های CMS کار می کند و محصول داغ آن فروشگاه های آنلاین است. فقط برای کسب تجربه کار حاضر بودم مجانی کار کنم. تجربه ثبت اشکالات گزارش شده توسط مشتریان و ارسال آنها به بخش توسعه بود، یعنی نقش پشتیبانی بود. اگر می توانستم به تنهایی مشکل مشتری را برطرف کنم، خوب بود. در مورد پشته فناوری، PHP، JS، HTML، CSS و mySQL بود. من حتی توانستم در شرکتی که در آن کار می‌کردم شریک شوم و وب‌سایت‌های مشتریان را بازسازی کنم، اما این غیررسمی بود و دلم در آن نبود. و در عین حال موفق شدم از مقطع کارشناسی ارشد انصراف بدهم. اما از کارم راضی نبودم و فکر می‌کردم لیاقتم بیشتر است. در این زمان، کتابی در مورد جاوا خواندم و به مصاحبه رفتم، در آنجا چیزهای زیادی یاد گرفتم، اما طبیعتاً این کار را پیدا نکردم. چون چیزهای زیادی برای یادگیری داشتم، فکر کردم شاید باید CodeGym را امتحان کنم، زیرا منبع بسیار محبوبی است. بنابراین تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم، و در عرض شش ماه به سطح 40 رسیدم. در حقیقت، خیلی تلاش کردم تا به سرعت کار را تمام کنم و وارد یک کار توسعه نرم افزار شوم. و سپس لحظه ای فرا رسید که شروع کردم به فکر کردن، "من یک برنامه نویس هستم". وقت پیدا کردن کار است. من کارم را در شرکت وحشتناک رها کردم و شروع به جستجوی شغل جدید کردم. یکی از دوستانم گفت که یک همکار داشت که همکلاسی اش در شرکت Z کار می کرد و در آمریکا زندگی می کرد. بنابراین، او توصیه کرد که این شرکت را دنبال کنم. ترسیدم و به این توصیه توجه نکردم: خیلی جدی به نظر می رسید! من برای مصاحبه به یک شرکت واقع در همان مرکز تجاری شرکت قبلی ام رفتم. در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! و در عرض شش ماه به سطح 40 رسیدم. در حقیقت، خیلی تلاش کردم تا به سرعت کار را تمام کنم و به سمت توسعه نرم افزار بروم. و سپس لحظه ای فرا رسید که شروع کردم به فکر کردن، "من یک برنامه نویس هستم". وقت پیدا کردن کار است. من کارم را در شرکت وحشتناک رها کردم و شروع به جستجوی شغل جدید کردم. یکی از دوستانم گفت که یک همکار داشت که همکلاسی اش در شرکت Z کار می کرد و در آمریکا زندگی می کرد. بنابراین، او توصیه کرد که این شرکت را دنبال کنم. ترسیدم و به این توصیه توجه نکردم: خیلی جدی به نظر می رسید! من برای مصاحبه به یک شرکت واقع در همان مرکز تجاری شرکت قبلی ام رفتم. در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! و در عرض شش ماه به سطح 40 رسیدم. در حقیقت، خیلی تلاش کردم تا به سرعت کار را تمام کنم و به سمت توسعه نرم افزار بروم. و سپس لحظه ای فرا رسید که شروع کردم به فکر کردن، "من یک برنامه نویس هستم". وقت پیدا کردن کار است. من کارم را در شرکت وحشتناک رها کردم و شروع به جستجوی شغل جدید کردم. یکی از دوستانم گفت که یک همکار داشت که همکلاسی اش در شرکت Z کار می کرد و در آمریکا زندگی می کرد. بنابراین، او توصیه کرد که این شرکت را دنبال کنم. ترسیدم و به این توصیه توجه نکردم: خیلی جدی به نظر می رسید! من برای مصاحبه به یک شرکت واقع در همان مرکز تجاری شرکت قبلی ام رفتم. در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! وقت پیدا کردن کار است. من کارم را در شرکت وحشتناک رها کردم و شروع به جستجوی شغل جدید کردم. یکی از دوستانم گفت که یک همکار داشت که همکلاسی اش در شرکت Z کار می کرد و در آمریکا زندگی می کرد. بنابراین، او توصیه کرد که این شرکت را دنبال کنم. ترسیدم و به این توصیه توجه نکردم: خیلی جدی به نظر می رسید! من برای مصاحبه به یک شرکت واقع در همان مرکز تجاری شرکت قبلی ام رفتم. در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! وقت پیدا کردن کار است. من کارم را در شرکت وحشتناک رها کردم و شروع به جستجوی شغل جدید کردم. یکی از دوستانم گفت که یک همکار داشت که همکلاسی اش در شرکت Z کار می کرد و در آمریکا زندگی می کرد. بنابراین، او توصیه کرد که این شرکت را دنبال کنم. ترسیدم و به این توصیه توجه نکردم: خیلی جدی به نظر می رسید! من برای مصاحبه به یک شرکت واقع در همان مرکز تجاری شرکت قبلی ام رفتم. در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! در بحث های آنجا گفتند چرا نمی روی در شرکت Z کار کنی؟ و بعد به خانه رفتم و فکر کردم که این شرکت Z چیست؟ من یک وب سایت با پیشنهادات شغلی باز کردم و اولین لیست شغلی شرکت Z را دیدم و فکر کردم این سرنوشت است! من یک درخواست ارائه کردم، با من تماس گرفته شد و چندین مرحله از بررسی را گذراندم. در نهایت من استخدام شدم. هر بار که یک مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتم خوشحال می شدم. در سطح خودم، می‌توانستم بلافاصله وارد آزمایشگاه شوم، اما خواستم دوره‌هایی را بگذرانم تا شکاف‌های دانش خود را پر کنم. این تا حدودی مفید بود. در نهایت به آزمایشگاه رسیدم و شروع به نوشتن کد کردم. سپس در آزمون توسعه‌دهنده جوان قبول شدم و برای یکی از پروژه‌های بزرگ بازار محلی استخدام شدم. در طول دورانم، به سطح توسعه‌دهنده سطح متوسط ​​ارتقاء یافتم و پروژه، همان قلب و موتور، به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم! به پایان رسید. سپس یک پروژه جدید پیدا کردم. در حالی که به دنبال آن بودم، توانستم به حدود 20 دانش آموزی که در حال آماده شدن برای آزمایشگاه بودند، آموزش دهم. من یک بار یکی از آنها بودم و بعد خودم را در آن طرف حصار دیدم. یک تجربه بسیار جالب، و سخت بود! در خاتمه، چیزهای زیادی بود که دوست نداشتم: آنچه که آنها تعیین کردند و سعی کردند به من تحمیل کنند. من تماس خود را با استفاده از جمله یکی از اساتیدم پیدا کردم. و من سبک زندگی خود را متفاوت می سازم: "کاری را که دوست داری انجام بده و هرگز یک روز در زندگیت کار نکن". این واقعاً یک عبارت کاملاً بحث برانگیز است - من ترجیح می دهم در ساحل دراز بکشم و یک کوکتل بنوشم، اما پاسخ من این است: "آرامش را بگیر". این یک روش زندگی است. همه نمی توانند این کار را انجام دهند، اما شما انگیزه و تمایل دارید، پس هرگز تسلیم نمی شوید. پس چرا این مقاله را می نویسم؟ برای خودنمایی؟ احتمالا بله. من قصد دارم سال آینده توسعه دهنده ارشد شوم. یا شاید این نیست. من می خواهم به دیگران انگیزه بدهم. چون من زمانی یکی از شما بودم. روزی روزگاری در CodeGym در سطح اول بودم و فکر می کردم چرا به این همه نیاز دارم؟ انگار هیچ چیز برای من موفق نبود! اما من از خواندن مقالات دیگران انگیزه گرفتم. این دقیقاً همان چیزی است که باعث شد دو ساعت از زندگی ام را به اشتراک گذاری یک داستان موفقیت دیگر با شما، همکاران آینده ام اختصاص دهم!
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION