CodeGym /وبلاگ جاوا /Random-FA /من عهد کردم که زندگی ام را به جاوا گره نزنم - داستان توسع...
John Squirrels
مرحله
San Francisco

من عهد کردم که زندگی ام را به جاوا گره نزنم - داستان توسعه دهنده نرم افزار Anzor

در گروه منتشر شد
ما می دانیم که دانش آموزان CodeGym می خواهند داستان کسانی را که در حال حاضر در IT کار می کنند بشنوند. ما مسائل را به دست خود گرفته ایم و مجموعه ای در مورد توسعه دهندگان از کشورها و شرکت های مختلف راه اندازی کرده ایم که آموزش جاوا ما را تکمیل کرده اند. این داستان در مورد یک توسعه دهنده نرم افزار به نام Anzor Karmov است (او جاوا را در نسخه روسی زبان دوره ما یاد گرفت). از دوران دبیرستان، این پسر به کدنویسی در پاسکال علاقه داشت، اما قصد نداشت برنامه نویس شود. او سرانجام برنامه نویسی را در دوره ما یاد گرفت و اکنون چندین سال است که به عنوان یک توسعه دهنده باطن کار می کند. آنزور به ما می گوید که چگونه این کار را انجام داد."من عهد کردم که زندگی خود را به جاوا گره نزنم" - داستان توسعه دهنده نرم افزار Anzor - 1

"من هرگز این وحشت را لمس نمی کنم"

در دبیرستان به برنامه نویسی و زبان پاسکال علاقه داشتم. من یک معلم خصوصی داشتم. من برای مدرک تحلیل تجاری وارد دانشگاه شدم. این دوره آموزشی شامل کلاس های برنامه نویسی از جمله یادگیری سی شارپ و جاوا بود. یادم می آید زمانی که عهد کردم زندگی ام را به جاوا گره نزنم: معلمم اصول اولیه را برای ما توضیح نداد. به نظر می رسید که مواد آموزشی مشتمل بر دانش قبلی هستند، بنابراین خیلی چیزها نامشخص بود. فرض بر این بود که همه از قبل برنامه نویسی می دانستند. آن وقت بود که فکر کردم، "من هرگز به این وحشت دست نخواهم زد." سفر من در فناوری اطلاعات زمانی آغاز شد که در یک مصاحبه شغلی در شرکتی که یک سیستم ERP از مایکروسافت مستقر کرده بود، قبول شدم. آنها دو نوع کارمند در بخش IT خود داشتند: توسعه دهندگان و مشاوران. مشاوران نقش آزمایش کنندگان و مدیران محصول را بازی کردند، در حالی که توسعه دهندگان، بدون تعجب، توسعه یافتند. من به عنوان مشاور استخدام شدم، اما رزومه ام نشان می داد که در مدرسه پاسکال خوانده ام. بر این اساس به من پیشنهاد دادند که توسعه دهنده شوم. ما به زبان C#L کدنویسی کردیم که با محبت به آن "مدفوع" می گویند، نوعی "فرزند" پاسکال. زمانی که کم و بیش در این فضا تصمیم گرفتم، متوجه شدم که این، به طور کلی، پایین ترین جایی است که یک توسعه دهنده می تواند کار کند. نه به این دلیل که شرکت بد بود، بلکه به این دلیل که زبانی که ما استفاده می کردیم بسیار محدود بود. انتظار به کار بردن آن دانش در جای دیگر به سادگی غیر واقعی بود. من فکر کردم، اگر من یک توسعه دهنده هستم، پس باید چیزی جهانی تر و کاربردی تر یاد بگیرم.

"وقتی تحصیلاتم را رها کردم، خودم را به خاطر تنبلی سرزنش کردم."

در انتخاب زبان برنامه نویسی برای مطالعه، لیست کوتاه من به C++، C# و جاوا رسید. با توجه به مطالبی که در انجمن ها خواندم، به این نتیجه رسیدم که C++ برای من سخت است و برای ورود به این موضوع زمان زیادی می برد. من در جاوا مستقر شدم، احتمالاً به این دلیل که با این دوره آشنا شدم. من حدود یک سال و نیم زبان برنامه نویسی را مطالعه کردم. رئیسم خیلی به من "کمک" کرد: او یک بی انگیزه قدرتمند در کار من بود، اما قطعاً به من انگیزه داد تا جاوا را یاد بگیرم. او رئیس بدی بود و من می خواستم هر چه زودتر از او دور شوم. اما حدود 1.5 سال طول کشید تا متوجه شدم که می خواهم ترک کنم، همان مقدار زمانی که برای خودآموزی صرف کردم. من به روش های مختلف مطالعه کردم. من طرحی را تنظیم کردم: بدون شک، شغل من باید تغییر می‌کرد و باید جاوا را یاد می‌گرفتم، اما نمی‌توانستم به مدت یک سال و نیم به طور مداوم برای این تلاش وقت بگذارم و نمی‌توانم هر روز مطالعه کنم. من یک یا دو ماه استراحت کوتاه داشتم و ماه هایی هم بود که فعالانه درس می خواندم. برنامه چیزی شبیه به این بود: خیلی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شدم، درس خواندم، به سر کار رفتم، اگر سرم شلوغ نبود چیزی را آنجا مطالعه کردم، به خانه برگشتم و دوباره درس خواندم. وقتی تسلیم شدم، خودم را به خاطر تنبلی سرزنش کردم، سپس "همکاری نزدیک" با رئیسم بار دیگر به من الهام بخشید و با شور و اشتیاق به درس هایم بازگشتم. به یاد دارم که هر سطح جدید سخت تر و سخت تر از سطح قبلی بود. اگر سطوح اول حدود یک هفته طول می‌کشید، آنگاه نزدیک‌تر به وسط، حدود یک هفته را صرف حل یک تکلیف کردم. فکر اینکه همه اینها را به طور کامل کنار بگذارم هرگز به ذهنم خطور نکرد، زیرا این تنها زمانی در زندگی ام بود که تصمیم گرفتم، هر اتفاقی هم بیفتد، به پایان خواهم رسید. من این شعار را اتخاذ کردم: اگر برای مدت طولانی چیزی را چکش کنید، دیر یا زود، چیزی درست می شود. من معمولاً در کارها گیر می کردم، اما از آنجایی که همه راه حل ها در جایی در اینترنت ارسال می شوند، پیدا کردن راه حل مورد نیازم سخت نبود. وقتی کاملا غیر قابل تحمل بود، فقط محلول آماده را گرفتم و چسباندم. اتفاقا من یک پروژه تمرینی داشتم. وقتی در مدرسه پیش معلم خصوصی می رفتم، می خواستم یک بازی بنویسم به نام نبرد دریایی. این طراحی من بود: شما با رایانه بازی می کنید و آدرس سلول هدف را در کنسول وارد می کنید و رایانه نشان می دهد که آیا قایق را زده اید، از دست داده اید یا از بین برده اید. و به همین ترتیب، رایانه در پاسخ شلیک می‌کند و اگر ضربه خورد، از دست رفت یا از بین رفت، به آن اطلاع می‌دهید. سپس در این واقعیت گیر کردم که پس از برخورد با کشتی چند سلولی نتوانستم کامپیوتر را هوشمندانه تر شلیک کنم. هنگامی که یک بازیکن انسانی به کشتی حریف ضربه می زند، در نوبت بعدی او به سمت بالا یا پایین یا به سمت چپ یا راست ضربه قبلی شلیک می کند. نمی‌توانستم رایانه را به این شکل عکاسی کنم، زیرا احتمالاً مغزم کافی نبود. یک زمانی فکر کردم که بالاخره باید اجرای این بازی را تمام کنم. نشستم کد رو نوشتم و بر آن نقطه چسبندگی قبلی غلبه کرد. حتی قبل از سطح 28 مصاحبه رفتم. بعد از آن، تصمیم گرفتم که برای انجام این کار خیلی زود است. متوجه شدم که فریمورک ها را نمی شناسم و نمی دانم چگونه با پایگاه داده کار کنم. من با یک انتخاب روبرو شدم: یا همه چیز را تا پایان در CodeGym مطالعه کنم و فریمورک ها را یاد بگیرم یا شروع به مصاحبه کنم. تصمیم گرفتم دنبال کار بگردم.

"در مقطعی پیشرفت کردم و همه شروع به تماس با من کردند"

هنگامی که جاوا را یاد می گیرید، دو گزینه دارید: به توسعه Back-end یا Android بروید. بنابراین، من به طور همزمان شروع به یادگیری اندروید کردم. من چند برنامه ابتدایی نوشتم. یکی بازی اعداد بود و دیگری ماشین حساب. اولین مصاحبه هایم خوب پیش نرفت، چون هنوز خیلی چیزها را نمی فهمیدم یا نمی دانستم. تصمیم گرفتم بیش از شش ماه پس از اولین مصاحبه ام (که یک شکست حماسی بود) به مصاحبه ها برگردم. وقتی در مورد جاوا خیلی کمتر آموزش دیدم، بنا به دلایلی دعوتنامه های زیادی برای حضور در مصاحبه دریافت کردم، اما پس از مدتی، وقتی مهارت هایم را ارتقا دادم، دیگر تماس نگرفتند. این حدود شش ماه طول کشید - شش ماه بسیار دردناک. این احساس بیهوده بود. طرح ساده بود: به درس خواندن ادامه خواهم داد و دیر یا زود برای مصاحبه های بیشتر فراخوانده خواهم شد. در وبلاگم شروع کردم به ارسال پاسخ به سوالاتی که ممکن است در یک مصاحبه پرسیده شود. اطلاعاتی را جمع آوری کردم، آن ها را مطالعه کردم و شروع به ارسال آن کردم. یک مرد برای من نامه نوشت، از من برای پست هایم تشکر کرد و در صورت نیاز به من در نوشتن رزومه کمک کرد. او در مورد رزومه ام بازخوردی به من داد که اصلاح کردم. اما به دلایلی، هنوز برای مصاحبه دعوت نشدم. من این را با آرامش در بازار مرتبط می‌دانم: به احتمال زیاد، کارفرمایان در ماه ژوئن به کسی نیاز نداشتند. "سپس در مقطعی پیشرفت کردم و همه شروع به تماس با من کردند." چندین مصاحبه انجام شد. به عنوان مثال، یک مصاحبه گروهی بود که در آن باید پاسخ ها را روی کاغذ آماده می کردیم و سپس آنها به نوبه خود از توسعه دهندگان احتمالی خواستند تا پاسخ خود را بدهند. سومین مصاحبه با شرکتی بود که الان در آن کار می کنم. به آن کارخانه وفاداری می گویند. به عنوان یک استارت آپ شروع شد. این شرکت ابزارهای بازاریابی طراحی شده برای افزایش وفاداری به برند را توسعه می دهد. محصول ما یک جعبه ابزار بازاریابی است که ما برای مارک های مختلف، عمدتاً برای رستوران ها می سازیم، اما برای پمپ بنزین ها، سالن های زیبایی و مراکز خرید نیز مناسب است. این محصول از یک سیستم CRM و یک اپلیکیشن موبایل تشکیل شده است. بنابراین اگر مشتری یک رستوران است، ما یک اپلیکیشن موبایل برای آن می سازیم. مشتریان رستوران اپلیکیشن موبایل را دانلود می‌کنند و صاحب رستوران به سیستم CRM دسترسی پیدا می‌کند و این امکان را می‌دهد تا مخاطبان هدف را ببیند و پیشنهادات خود را به عنوان بخشی از تبلیغات مختلف ارسال کند. در این برنامه، مخاطبان هدف توانایی جمع آوری امتیاز و بازخرید آنها را برای پاداش های خاص دریافت می کنند. یکی از ماژول های مستقل ما ادغام با درگاه های پرداخت را فعال می کند. ما خیلی زودتر از قرنطینه وارد بازار بین‌المللی شدیم، اما قرنطینه دقیقاً همان چیزی است که تقاضای گسترده برای تحویل غذا در خانه را ایجاد کرد. بسیاری از رستوران ها به این توانایی نیاز داشتند که به مشتریان اجازه دهند از طریق یک اپلیکیشن موبایل سفارش دهند و بسیاری از آنها به ما مراجعه کردند. مشتریان ما که از مزیت ماژول تحویل غذا استفاده نمی کردند از ما خواستند که آن را برای آنها سفارشی کنیم. این به آنها کمک کرد تا تجارت خود را در طول قرنطینه ادامه دهند، زیرا رستوران ها فقط با تحویل دادن می توانستند زنده بمانند.

من در محل کار مرخصی پزشکی گرفتم و کاری جز خوردن، خوابیدن و کار بر روی تست انجام ندادم.

من احتمالاً به لطف نامه پوششی ام این شغل را پیدا کردم. این صدمین رزومه ارسالی من بود. حالم بد بود، چون هیچ کس مرا برای مصاحبه دعوت نمی کرد. در کاور نامه ام تمام دردهایم را بیان کردم و فرستادم. استخدام‌کننده بعداً به من گفت که این نامه تأثیرگذارترین نامه در زندگی او بود و احتمالاً دلیل احضار من برای مصاحبه بود. بعد از مصاحبه، آنها یک کار آزمایشی به من دادند: برنامه ای با رابط وب بنویسم که یک برنامه اندروید را از طریق Wi-Fi تست می کند. برنامه من قرار بود نمایش دهد که کدام تست ها موفق بوده و کدام یک ناموفق. یک هفته به من فرصت داده شد تا آزمون را کامل کنم. شلوغ ترین هفته برنامه نویسی در تمام زندگی من بود. در محل کار مرخصی پزشکی گرفتم و کاری جز خوردن، خوابیدن و کار بر روی تست انجام ندادم. بالاخره تمومش کردم و ارسال کردم. بعد از مدتی کارگزینی با من تماس گرفت و گفت که من این آزمون را به قدری خوب انجام داده ام که آنها منتظر هیچ داوطلب دیگری نیستند. من برای تبدیل شدن به یک توسعه دهنده جاوا به آنجا رفتم، اما معلوم شد که این جای خالی پر شده است، بنابراین به من پیشنهاد شد که یک آزمایش کننده شوم که تست های خودکار می نویسد. در بخش تست ما هیچ کس جز من جاوا را نمی دانست. به من گفتند که سیستمی برای تست دستی اپلیکیشن های موبایل وجود دارد. این یک برنامه با یک رابط وب بود: شما به رابط وب می روید، برنامه آزمایشی را به جلسه آزمون وصل می کنید و سپس می بینید که چه کاری باید انجام شود. اولین وظیفه من این بود که آزمایش کننده ای را که در جلسه آزمون کلیک می کند جایگزین کنم. همه چیز مدت کوتاهی بعد شروع شد: اولین مورد آزمایشی خود را خودکار کردم، سپس مورد دوم و سوم بود... متأسفانه، ذهن من هرگز تولید را ندید، زیرا برنامه‌های تلفن همراه بسیار سریع‌تر از آن‌چه من می‌توانستم تست‌های خودکار را تطبیق دهم شروع به کار کردند. برای آنها. بعداً، دومین پروژه آزمایش خودکار به من داده شد - برای آزمایش رابط وب. مجبور شدم پنل مدیریت داخلی را با آزمایش بپوشانم. من شروع به نوشتن یک برنامه از ابتدا کردم تا آن را آزمایش کنم. وقتی پروژه سومم را تمام می کردم، به من پیشنهاد شد که با توسعه دهندگان سرور به بخش منتقل شوم و برای آنها کد بنویسم. من از این خوشحال شدم. در این بخش، من شروع به ایجاد برخی بهبودهای جزئی کردم و با سیستم آشنا شدم. از هر کار جدید کمی می ترسیدم. نگران بودم که نتوانم کنار بیایم. در نهایت همه چیز درست شد. اکنون من رهبر تیمی هستم که توسعه برنامه های تلفن همراه را مدیریت می کند. یکی از زیردستان من که پسر عموی من هم هست در این دوره جاوا درس خوانده است. من او را راهنمایی کرده ام. او در حال حاضر یک توسعه دهنده جوان است. شاید بگویید من انگیزه درس خواندن را به او دادم. این آموزش به تغییر زندگی من برای بهتر شدن کمک کرد و می خواستم این فرصت را با عزیزانم به اشتراک بگذارم."من عهد کردم که زندگی ام را به جاوا گره نزنم" - داستان توسعه دهنده نرم افزار Anzor - 3

نکاتی برای توسعه دهندگان مبتدی:

1. چگونه مطالعات خود را سازماندهی کنید

برای شروع، من به شما در مورد نحوه مطالعه خود خواهم گفت. من در امواج مطالعه کردم. دوره هایی بود که احتمالاً به دلیل فرسودگی شغلی اصلاً درس نمی خواندم. دوره های یک ماهه یا بیشتر بود که هیچ کاری انجام نمی دادم. و سپس یک دوره بهبودی آغاز می شود. این زمانی اتفاق افتاد که فهمیدم اگر به هیچ کاری ادامه دهم، هیچ چیز در زندگی من تغییر نخواهد کرد. این اعتقاد باعث شد که ساعت 4:30 صبح از خواب بیدار شوم و قبل از کار کمی مطالعه کنم. من در محل کار مطالعه کردم. و بعد از پایان کار به خانه آمدم و دوباره درس خواندم. پس از مدتی، این به طور طبیعی منجر به فرسودگی شغلی و انجام هیچ کاری برای ماه ها در یک زمان شد. من به طور کامل تسلیم نشدم، فقط به این دلیل که به وضوح می دیدم که اگر متوقف شوم، زندگی من به همان شکل باقی می ماند. و من زندگی قدیمی ام را دوست نداشتم. بنابراین سعی کردم حتی اجازه ندهم فکری که ممکن است متوقف شوم وارد ذهنم شود. شعار من این بود: "اگر برای مدت طولانی به چیزی ضربه بزنید، دیر یا زود، چیزی درست می شود." حالا بعد از 4 سال توصیه نمی کنم همین کار را انجام دهید. فکر نمی‌کنم همه این ظلم به خود را تحمل کنند. کار بدون استراحت منجر به فرسودگی شغلی می شود. استرس تنها زمانی مفید است که استرس با کمی آرامش همراه باشد. بنابراین، وقتی صحبت از نحوه سازماندهی مطالعات خود می شود (مانند هر چیز دیگری)، به شما توصیه می کنم که هر چند وقت یکبار مطالعه کنید، اما به طور منظم در طولانی مدت. باید آرامش داشته باشی خودت را مجبور نکن مغز تنها زمانی که شما استراحت می کنید و می خوابید شروع به جذب همه چیز می کند. این بدان معنی است که شما باید به همان اندازه در مورد مطالعه و استراحت خود جدی باشید.

2. چگونه به دنبال کار باشیم

این سرراست است. هنگامی که به دنبال شغل هستید، اولین هدف شما این است که مصاحبه کنید. به احتمال زیاد شکست خواهید خورد. پس زیاد به فکر کار فوری نباشید. برای شروع، فقط باید وارد مصاحبه شوید. برای تحقق این امر، فقط باید 3 کار را انجام دهید تا زمانی که در جایی دعوتنامه دریافت کنید:
  1. یک رزومه ایجاد کنید.
  2. رزومه خود را برای همه ارسال کنید.
  3. به بازخوردی که دریافت می کنید نگاه کنید. اگر پاسخ های زیادی دریافت نکنید، پس رزومه شما جذاب نیست. در مورد نحوه نوشتن رزومه، نحوه درخواست شغل و نحوه نوشتن نامه اطلاعاتی بخوانید. به مرحله 1 بروید.
بعد از اینکه در اولین مصاحبه شکست خوردید، به خودتان ضربه بزنید. تسلط بر مجموعه ای از دانش و شرکت در مصاحبه - اینها دستاوردهای بزرگی هستند. اشتباه بزرگ در اینجا تسلیم شدن خواهد بود. البته رد شدن ناخوشایند است. اما همه چیز طبق برنامه پیش می رود و شما به شغل مورد نظر خود بسیار نزدیکتر هستید. هدف بعدی شما شکست در مصاحبه دیگری است. و سپس یکی دیگر، و سپس دیگری... و بعد از هر مصاحبه، آنچه اتفاق افتاده را ارزیابی کنید. به شکاف های دانش خود نگاهی بیندازید و آنها را کوچکتر کنید. شما عجله ندارید. نکته اصلی تلاش مداوم و مهربانی با خود است. شما همه چیز را درست انجام می دهید. یک روز پیشنهادی دریافت خواهید کرد. این مقصدی است که شما به سمت آن می روید. پیشنهاد شایسته شما تو عالی هستی هنگام بحث در مورد یک پیشنهاد، از پرسیدن سوال دریغ نکنید. در حالت ایده آل، فهرستی از سوالات را از قبل تهیه کنید. اطلاعاتی در مورد نحوه گردش کار بخواهید. چه وظایفی را انجام خواهید داد؟ اگر روزی حوصله کار کردن نداشته باشید و تصمیم بگیرید که استراحت کنید چه؟ اگه مریض بشی چی؟ در مورد زمان مرخصی، آیا می توانید تمام 28 روز را پشت سر هم بگذرانید یا مجاز نیست؟ آیا شما یک مربی خواهید داشت؟ و غیره. بهتر است تمام سوالات خود را بپرسید و در مورد همه چیز از قبل به توافق برسید تا اینکه بعداً با یک سورپرایز ناخوشایند روبرو شوید. به یاد داشته باشید، در یک مصاحبه شغلی، خواستگاری و ارزیابی هر دو طرف هستند. آنها به همان اندازه که شما به آنها نیاز دارید به شما نیاز دارند.

3. چگونه در محل کار راحت باشیم

خودت باش. از پرسیدن سوال دریغ نکنید. از اشتباه کردن نترسید. اگر در ابتدا چیز زیادی نمی فهمید، استرس نداشته باشید. همه در ابتدا گیج می شوند. شما در حدود 6 تا 12 ماه سود واقعی را برای شرکت به ارمغان خواهید آورد. در این میان، خود را در این فرآیند غرق کنید، محصول را مطالعه کنید و به یادگیری خود ادامه دهید.
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION